۱۳۹۰ فروردین ۴, پنجشنبه

کبود و سیاهت می کنم ...!!!


یکی از شیرین ترین اوقات محضر هدایت هنگامی بوده که او در ماسکوت با دکتر هالو یا کس دیگری از حواریون خود که جرات کرده بود تا با صادق خان تخته بازی کند ، به بازی نرد می پرداخته است.
شوخی های فی البداهه ی هدایت پشت سر هم از دهان بیرون می پریده است: « این دیگه خیر خونه شد » ، « کبود و سیاهت می کنم » ، « کاری به سرت بیارم که صدای یاقدوست به فلک برسد » ، « یک دو با یک » ، « این دیگه خیر خونه است » ...  این ها هنگامی بوده که طاس خوب آمده بود اما اگر طاس بد می نشست ، دشنام و متلک را حواله می نمود : « ریدمون شد » ، « نصیب نشه ! » ، « خاک بر سر ! » ، « گندش در اومد » ، « افتضاح ! » ، «Merde » ، ... باری تنها تفریح هدایت در ماسکوت همین تخته نرد بوده است.
-------------------------------------------
این نوشته از وبلاگ انجمن تخته نرد نقل شده و ماخذ اصلی را نمی دانم. اما اولین بار که در پاریس به زیارت هدایت رفتم، گورش نیز چون خودش شوخ و زیبا بود. آبی روان، درختی در کنارش و خلوتی که هیچ گور دیگری نداشت. تنها خویشاوندم بود در دیار فرنگستان. گورش را می شستم اما برای من همیشه زنده بوده و هست. سه قطره خونی یا بوف کوری. یا خودم شاید. سالها پیش کتابی خریدم از کنار خیابان، روبروی دانشگاه تهران. کتاب سه قطره خون بود در قطع جیبی که صفحه اول آن مزین بود به «این هم سهم ... (نام را خودم حذف کرده ام) سگ خور، هدایت». این است که اینجا می نویسم، «این هم سهم هدایت از نرد، سگ خور، پیمان».



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر