۱۳۹۰ اردیبهشت ۱, پنجشنبه

شش هفته، عمر یک وبلاگ

مدت زیادی نیست که این وبلاگ را راه انداخته ام. 6 مارس تا 21 آوریل که امروز باشد. اما ارائه آمار درباره آن میتواند جالب باشد.


در این مدت 1744 بازدید از وبلاگ صورت گرفته.






بیشترین بازدید از ایالات متحده و معادل 63 درصد بازدیدها و پس از ان کشورهای اروپا با 17 درصد بازدید ها، ایران 11 درصد، استرالیا 7 درصد، کانادا 1 درصد کل بازدید ها و سایر معادل 1 درصد بوده است


(آمار ارمنستان با 14 بازدید، مالزی با 13 بازدید، آفریقای جنوبی با 12 بازدید، امارات متحده عربی با 11 بازدید، ترکیه با 10 بازدید، ژاپن با 9 بازدید و برزیل با 1 بازدید تقارن جالبی داشت و  برای خودم جالب بود).



بازدید از صفحه بر اساس مرورگرها

Chrome
(33%)
Firefox
(31%)
Internet Explorer
(22%)
Safari
(6%)
Konqueror
(2%)
Opera
(1%)
Mobile
(<1%)
SearchToolbar
(<1%)
Jasmine
(<1%)
(FlipboardProxy
(<1%)
تعداد بازدید از صفحه بر اساس سیستم عامل ها

Windows
(86%)
iPhone
(6%)
Macintosh
(2%)
Linux
(2%)
SonyEricsson
(1%)
iPod
(<1%)
Samsung
(<1%)
Other Unix
(<1%)






رتبه بیشترین بازدید مقالات فارسی عبارتند از:
اصطلاحات در بازی نرد ، 17 درصد کل
رجز خوانی در بازی، .15 درصد کل
داو، شیوه فراموش شده، 8 درصد کل
شاعران نردباز، 3 درصد کل


سه مقاله انگلیسی به تنهایی 977 بار و معادل 56% کل مقالات بازدید شده


[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[***]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]

نتیجه اول: اینکه انیرانیان (غیر ایرانیها) بیشتر از ایرانیان به تخته نرد و تاریخ آن علاقه دارند یا بهتر بگوییم درباره آن کنجکاوند.

نتیجه دوم: ایرانیان به اصطلاحات و رجزخوانی در بازی بیشتر علاقمندند تا فرهنگ آن.

نتیجه سوم: داو (چه ایرانی و چه و فرنگی دارد جایش را دوباره در میان ایرانیان باز می کند.

نتیجه چهارم: با این اوضاع خراب اینترنت در ایران، باز هم دم بر و بچه های ایرانی گرم!

۱۳۹۰ فروردین ۳۱, چهارشنبه

هفت بازی نرد قدیم، نرد خراسانی



بازی نرد [خراسانی] را هفت قسم است : یکم «فا»، دوم «زیاد»، سوم «ستا»، چهارم «هزاران » که آنرا «دو هزار» و «ده هزاران » نیز گویند، پنجم «خانه گیر»، ششم «طویل » و هفتم «منصوبه ». 


1. فا و فرد اول بازی از هفت بازی نرد باشد و  آن قسم باشد که مهره ها بر شمار دوسه و سه پنج چینند

2- نقش زیاد ؛ در لطایف و غیره نوشته ، زیاد نام بازی دوم از هفت بازی نرد است ، چرا که هر نقش که در کعبتین افتد هنگام باختن یکی از آن زیاده بازند، و در سراج اللغات نوشته که در بازی مذکور در هر نقش یک خال زیاده کرده اند. (از غیاث اللغات ). مثل نقش بیش ، و به اصطلاح نرادان آن است که با هر نقشی یک خال زیاده اعتبار کنند و بازی مذکور را خال زیاد گویند.(آنندراج).
از هستیم ار نیست نشان ،نام بجا هست
در نرد شب و روز جهان نقش زیادم .
یکی از بازیهای نرد است . (برهان ) (از انجمن آرا). نام بازیی از هفت بازی نرد، به این نوع که هر نقش که در کعبتین افتد هنگام باختن یکی از آن زیادت بازند. (غیاث ). نام بازی دوم نرد است و آن و قیل نوعی از منصوبه ٔ نردبازی ، هر نقش که در کعبتین افتد هنگام باختن یکی از آن زیاده بازند . (از آنندراج ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از غیاث ). نام یکی از بازیهای نرد مأخوذ از معنی لفظ عربی است چرا که در بازی نرد مذکور در هر نقش یک خال زیاده کرده اند و آن را خال زیاده گویند. (آنندراج ) (از غیاث ). از اصطلاحات نرد است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
تا سنائی کیست کآید بر درت
مجدگو، تاگویدش کز راه برد
نام او می دان و نقشش را مبین
کز حکیمان چون زیاد آمد ز نرد.
سنائی 
هر حسابی کرده برحق ختم چون نرد زیاد
هرکه شش پنجی زده یک بر سرآن آمده .
خاقانی


 3- ستا و سه تا و ستاره  بازی سیُم نرد. (برهان ) (شرفنامه ). که با سه مهره دربازند و جز آن بر نمط فرد باشد 
از نرد «سه تا» پای فراتر ننهادیم
هم خصل به هفده شد و هم داو سر آمد
سوزنی

4- هزار و داوهزار بازی چهارم نرد هم هست که ده هزار باشد و در این زمانه داوهزار میگویند. (برهان ).|| (اِ) بازی چهارم نرد را میگویند که داو هزار باشد. (برهان )


5- خانه گیر. بازی پنجم از هفت بازی نرد(ناظم الاطباء) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث اللغات ) : 
نرد بر آن نمط چون بر خانه ای نشیند بر آن کس دیگر نیاید و زخم را اگر بازی نشاید حریف را آن زخم باید.

گفتی که ز خانه ناگزیر است
این نرد نه نرد «خانه گیر» است .

نظامی
مهره ٔ خواجه خانه گیر شده 
همبساطش گرو پذیر شده .

نظامی

6- طویل قسم ششم از بازی نرد که مهره همه در خال خان حریف بازی بیاغازد. 
دراز نام. بازی ششم از هفت بازی نرد. (غیاث )



7- منصوبه چیزی برپاکرده شده . منصوبة. تدبیر کار. (غیاث ) (آنندراج ). |یکی از هفت بازی نرد. (فرهنگ رشیدی ). نام بازی هفتم از هفت بازی نرد. (غیاث ) آن قسم نرد که مهره بر مهره حریف نهند و نگهدارند (آنندراج ). بازی ششم ازهفت بازی نرد. (ناظم الاطباء). بازی شطرنج . (غیاث ). به معنی شطرنج . (آنندراج ) : 
شد خاطر تو پاسخ منصوبه ٔ شطرنج
شد فکرت تو حاصل آرایش معدن .
سنائی (دیوان چ مصفا ص 636).
کنیزک هر فرزین بند که دانست می کرد و هر منصوبه که شناخت می ساخت . (سندبادنامه ص 160).
چو بهرام این چنین شطرنج را باخت
ملک پرویز منصوبه ٔ دگر ساخت
بدان آمد که یک منصوبه بازد
که با پیلان بهم شهمات سازد
در آن گرمی که بهرام اسب می تاخت
به بازی شاه را منصوبه ای ساخت 
نظامی 
چنان پنداشت آن منصوبه را شاه
که خسروباخت آن شطرنج ناگاه 
نظامی 
اما شطرنجی باختند که به منصوبه ٔ شهامت خصم شهمات شد. (جوامعالحکایات عوفی ج 1 ص 18 و 19). || بساط شطرنج و این مجاز است و با لفظ نشستن و چیدن و پیش شدن و باختن و دیدن و پیش بردن مستعمل . (آنندراج ) :
منصوبه ٔ شگفت عدو باز چیده بود
لیک از مرمدی همه لعل تباه کرد.
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 173).
منصوبه در این عرصه که چیده است چنین
کز دل برد آرام و دل آرام دهد.

ملاطغرا (از آنندراج ).

شکایت نردبازانه، از بابا طاهر همدانی


فلک، زار و نزارم کردی آخر
جـدا از گلعــــذارم کــــردی آخر
میــان تختهٔ نـــــــرد محبت
شش و پنجی بکارم کردی آخر

اندر اخلاقیات نردبازان! روایت فرخی سیستانی و فرزندش


بوسه‌ای از دوست ببردم به نرد
نرد برافشاند و دو رخ سرخ کرد
سرخی رخسارهٔ آن ماهروی
بر دو رخ من دو گل افکند زرد
گاه بخایید همی پشت دست
گاه برآورد همی آه سرد
گفتمش ای جان پدر خشم چیست
از پی یک بوسه که بردم به نرد؟
گفت: من از نرد ننالم همی
نرد به یک سو نه و اندر نورد
گفتم: گر خشم تو از نرد نیست
بوسه بده گرد بهانه مگرد
گفت: که فردا دهمت من سه بوس
فرخی! امید به از پیشخورد

۱۳۹۰ فروردین ۳۰, سه‌شنبه

شاعران نردباز


گویی شاعران پارسی گوی همه نظری در بازی نرد داشته اند. اینها نمونه هایی است از ابیاتی که شاعر در آن نرد را ستوده، تشبیه، وصف یا در نمونه های اندکی نقد کرده است. اینها همه اشعار نرد نیست، بلکه قطره هایی از دریاست که در طی مدتها به دلایل مختلف اما مرتبط، یادداشت کرده ام و اکنون مجموعه وار برای خوانندگان می گذارم. اگر دوستانی هستند که مایلند ابیاتی به اینها اضافه کنند خوشحال می شوم با ذکر منبع آنرا به دست من برسانند.


ابن یمین فریومدی، فخرالدین محمود - سده هشتم
نظیر این بنمایم تو را ز مهره ٔ نرد / یکان یکان به سوی خانه راه می نبرند

ارزقی هروی، ابوبکر زین الدین - سده ششم
گر شاه دوشش خواست ، دویک زخم افتاد / تا ظن نبری که کعبتین داد نداد
آن زخم که کرد رأی شاهنشه یاد / در خدمت شاه روی بر خاک نهاد.

مانا که حریف خویش نشناخته ای /  در ششدره می باش که بد باخته ای

اثیرالدین اومانی، عبداله - سده هفتم
ولیک بی مدد دیگری بتنهائی  /   چو نرد مهره گرفتن نمیتوان خانه

اقبال لاهوری - معاصر
میر و سلطان نرد باز و کعبتین شان دغل / جان محکومان ز تن بردند محکومان بخواب
حقه بازان چون سپهر گرد گرد / از امم بر تختهٔ خود چیده نرد
بیا تا نرد را شاهانه بازیم / جهان چارسو را در گدازیم

انوری ابیوردی، اوحدالدین محمد - سده ششم
حاسدت با تو اگر نرد عداوت بازد / آب دندانتر ازو کس نتوان یافت به باز
من محنت زده در ششدر عجز / بی برون شو شده چون مهره نرد
طنبور و کتاب و نرد و شطرنج  / چنگ و دف و نای و شاخشانه



اوحدی مراغه ای، رکن الدین - سده هفتم
مهرهٔ ششدر شدست، آه! که در دست خود / نقش موافق نداد، نرد مدام آمده
چو کعبتین چه سود ار هزار نقش برآری؟ / که همچو مهرهٔ بد باز در مششدر نردی

بابا طاهر عریان همدانی - سده پنجم
میان تختهٔ نرد محبت / شش و پنجی بکارم کردی آخر

بیدل دهلوی، میرزا ابوالقادر عظیم آبادی - سده یازدهم
ما سبکر‌وحان ز قید ششدر تن فارغیم / مهرة آزاد دل دارد بساط نرد ما
ما به هستی از عدم پر بی‌بضاعت آمدیم / باختن رنگی ندارد در بساط نرد ما
از ششجهت ترانهٔ عنقا شنیدنی‌ست / کز بام و منظر دگر افتاد طاس ما
خال زیاد فرض‌کن و نرد وهم باز / بر هیچ تخته‌ای نفتاده‌ست طاس ما
همه جا مفت بر خال زیادی بیدل / طاس این نرد برای‌تو چه‌کم می‌آرد
هچکس از اختراع این بساط آگاه نیست / رنگ می‌بازیم و یاران نرد پیدا کرده‌‌اند

پروین اعتصامی - معاصر
یکی نباخته، ای دوست، دیگری نبرد /  جهان و کار جهان، همچو نرد باختن است
ای که با چرخ همی بازی نرد / بردن اینجا، همه را باختن است



خاقانی شروانی، افضل الدین بدیل بن علی - سده ششم
داو دل و جان نهم به عشقت  /  در ششدره اوفتاد نردم
درنورد از آه سرد این تخت نرد سبز را / کاندر او تا اوست خصل بی‌دغائی، برنخاست
تخت نرد پاکبازان در عدم گسترده اند / گر سرش داری برانداز این بساط باستان



عرفی شیرازی، جمال الدین محمد - سده دهم
ذوق غم معشوق به بازی نتوان یافت /  بر خیز که منصوبه از این نرد ندانی

عطار نیشابوری، فریدالدین محمد - سده ششم
تا نرد عشقت باختم، شش را ز یک نشناختم / چون جان و دل درباختم، هستم به زنهار آمده
عمر تو هفتاد شد و این کم زنان مهره دزد / می‌برندت هفده عذرا شرم بادت زین قرار
چون نماندی نرد عمر و هیچ از عمرت نماند / توبه کن امروز تا فردا نمانی شرمسار



فرخی سیستانی، ابوالحسن علی بن جولوغ - قرن پنجم
بوسه‌ای از دوست ببردم به نرد / نرد برافشاند و دو رخ سرخ کرد





فردوسی طوسی، ابوالقاسم  - سده چهارم
خرد بادل روشن انباز کرد / به اندیشه بنهاد برتخت نرد
دومهره بفرمود کردن ز عاج / همه پیکر عاج همرنگ ساج
یکی رزمگه ساخت شطرنج وار / دو رویه برآراسته کارزار
دولشکر ببخشید بر هشت بهر / همه رزمجویان گیرنده شهر

فروغی بسطامی، میرزا عباس - سده دوازدهم
سال ها خواجگی دور قمر خواهم کرد / با خم ابروی او نرد هوس خواهم باخت







فخرالدین اسعد گرگانی - سده پنجم
بگردد روزگار و تو بگردى / به سان کعبتین بر تخت نردی
اگر با من به مهر دل بسازى / دگر ره نرد بى راهى نبازى





فیض کاشانی، ملا محسن - سده دهم
همه او او همه است خود با خود / جاودان نرد عشق می‌بازد
زد مطرب عشق این ترانه / بر  تختهٔ گون، نرد عشقی



قاآنی شیرازی، میرزا حبیب اله - سده سیزدهم
راست گفتی صد هزاران مهره از عاج سپید / چیده نراد قضا بر آبنوس تخته نرد
پنج و شش نرد حکم هفت اقلیم / چون هشت جنان تو را سزاوار است
باد یارب بدسگالت اندرین دار سپنج / ششدر اندر نرد درد و مات در شطرنج رنج


سعدی شیرازی، ابو محمد مشرف الدین - سده ششم
پاکبازان طریقت را صفت دانی که چیست / بر بساط نرد عشق اول ندب جان باختن

سلمان ساوجی، جمال الدین - سده هفتم
به نرد درد، چو وامق نبود مرد حریف / هزار دست پیاپی ببرد عذرایش
چون کنم کارام و صبر و طاقت از ما می‌بری / من چو وامق باختم در نرد سودایت روان
می‌برم  نرد سعادت گر کند / کعبتین لطف او، او را تمام

سنایی غزنوی، ابوالمجد مجدود ابن آدم - سده پنجم
ز سیر هفت مشعبد اسیر ششدره ام  / ز دست چارمخالف بنای هشت درم
پای در میدان مهر کمزنان ملک نه / نرد بازیدی ز مستی خصل بر اسرار زن





سوزنی سمرقندی، تاج الشعراء محمد ابن علی - سده ششم
نرد جمال باخته با نیکوان دهر/ وندر فکنده مهره خوبان به ششدره
از نرد سه تا پای فراتر ننهادیم / هم خصل به هفده شد و هم داو سر آمد

شهریار تبریزی - معاصر
آن نردباز عشق که جان در نبرد باخت / بردی نمی کنند حریفان نرد او
تو آهووش چنان شوخی که با من میکنی بازی / بیا این نرد عشق آخری را با خدا بازیم





مجیرالدین بیلقانی - سده ششم
کم زنان نرد دغا باختن آغاز کنند / مهره ٔچشم برامیدمششدر گیرند

محتشم کاشانی، شمس الشعراء کمال الدین - قرن دهم
شطرنج غایبانه شیرین به کوه کن /  در دل به صد شکفتگی نرد خسرو است
فارد عرصه تو باشی و به اقبال بری / نرد دولت که حریف ار همه باشد لیلاج
عاشقان نرد محبت چو به دلبر بازند / شرط عشق است که اول دل و دین دربازند

مسعود سعد سلمان - قرن پنجم
با عالم بر، قمار میبازم  / داو سه سه و سه شش همی خوانم
وانگه بکشم همه دغای او / بنگر چه حریف آبدندانم

مولوی ،جلال الدین محمد رومی بلخی - سده هفتم
چون رهاند خویشتن را ای سره  / هیچکس در شش جهت در ششدره
زان دم که ترا به عشق بشناخته‌ام / بس نرد نهان که با تو من باخته‌ام

منوچهری دامغانی، ابوالنجم احمد - سده پنجم
دفتر بدبستان بود و نقل ببازار / وین نرد بجایی که خرابات خرابست
از پسر نردباز، داو گران بر به نرد / وز دو کف سادگان، ساتگنی کش به دم

ناصر خسرو قبادیانی بلخی، ابو معین - سده پنجم
صنعت به تو ضایع شد ازیرا که شب و روز / مشغول به شطرنج و به نرد و شش و پنجی

نظامی گنجوی، جمال الدین ابو محمد - سده ششم
مزن پنج نوبت برین چارطاق  / که بی ششدره نیست این نه رواق

وحشی بافقی، کمال الدین محمد - سده دهم
به او گر نرد یاری می‌توان باخت / نگه را گرم جولان می‌توان ساخت
رفت تا جایی که می‌بازند خاصان نرد عشق / می‌شد و می‌گفت روحش با تن بسمل شده