۱۳۹۰ فروردین ۳۰, سه‌شنبه

شاعران نردباز


گویی شاعران پارسی گوی همه نظری در بازی نرد داشته اند. اینها نمونه هایی است از ابیاتی که شاعر در آن نرد را ستوده، تشبیه، وصف یا در نمونه های اندکی نقد کرده است. اینها همه اشعار نرد نیست، بلکه قطره هایی از دریاست که در طی مدتها به دلایل مختلف اما مرتبط، یادداشت کرده ام و اکنون مجموعه وار برای خوانندگان می گذارم. اگر دوستانی هستند که مایلند ابیاتی به اینها اضافه کنند خوشحال می شوم با ذکر منبع آنرا به دست من برسانند.


ابن یمین فریومدی، فخرالدین محمود - سده هشتم
نظیر این بنمایم تو را ز مهره ٔ نرد / یکان یکان به سوی خانه راه می نبرند

ارزقی هروی، ابوبکر زین الدین - سده ششم
گر شاه دوشش خواست ، دویک زخم افتاد / تا ظن نبری که کعبتین داد نداد
آن زخم که کرد رأی شاهنشه یاد / در خدمت شاه روی بر خاک نهاد.

مانا که حریف خویش نشناخته ای /  در ششدره می باش که بد باخته ای

اثیرالدین اومانی، عبداله - سده هفتم
ولیک بی مدد دیگری بتنهائی  /   چو نرد مهره گرفتن نمیتوان خانه

اقبال لاهوری - معاصر
میر و سلطان نرد باز و کعبتین شان دغل / جان محکومان ز تن بردند محکومان بخواب
حقه بازان چون سپهر گرد گرد / از امم بر تختهٔ خود چیده نرد
بیا تا نرد را شاهانه بازیم / جهان چارسو را در گدازیم

انوری ابیوردی، اوحدالدین محمد - سده ششم
حاسدت با تو اگر نرد عداوت بازد / آب دندانتر ازو کس نتوان یافت به باز
من محنت زده در ششدر عجز / بی برون شو شده چون مهره نرد
طنبور و کتاب و نرد و شطرنج  / چنگ و دف و نای و شاخشانه



اوحدی مراغه ای، رکن الدین - سده هفتم
مهرهٔ ششدر شدست، آه! که در دست خود / نقش موافق نداد، نرد مدام آمده
چو کعبتین چه سود ار هزار نقش برآری؟ / که همچو مهرهٔ بد باز در مششدر نردی

بابا طاهر عریان همدانی - سده پنجم
میان تختهٔ نرد محبت / شش و پنجی بکارم کردی آخر

بیدل دهلوی، میرزا ابوالقادر عظیم آبادی - سده یازدهم
ما سبکر‌وحان ز قید ششدر تن فارغیم / مهرة آزاد دل دارد بساط نرد ما
ما به هستی از عدم پر بی‌بضاعت آمدیم / باختن رنگی ندارد در بساط نرد ما
از ششجهت ترانهٔ عنقا شنیدنی‌ست / کز بام و منظر دگر افتاد طاس ما
خال زیاد فرض‌کن و نرد وهم باز / بر هیچ تخته‌ای نفتاده‌ست طاس ما
همه جا مفت بر خال زیادی بیدل / طاس این نرد برای‌تو چه‌کم می‌آرد
هچکس از اختراع این بساط آگاه نیست / رنگ می‌بازیم و یاران نرد پیدا کرده‌‌اند

پروین اعتصامی - معاصر
یکی نباخته، ای دوست، دیگری نبرد /  جهان و کار جهان، همچو نرد باختن است
ای که با چرخ همی بازی نرد / بردن اینجا، همه را باختن است



خاقانی شروانی، افضل الدین بدیل بن علی - سده ششم
داو دل و جان نهم به عشقت  /  در ششدره اوفتاد نردم
درنورد از آه سرد این تخت نرد سبز را / کاندر او تا اوست خصل بی‌دغائی، برنخاست
تخت نرد پاکبازان در عدم گسترده اند / گر سرش داری برانداز این بساط باستان



عرفی شیرازی، جمال الدین محمد - سده دهم
ذوق غم معشوق به بازی نتوان یافت /  بر خیز که منصوبه از این نرد ندانی

عطار نیشابوری، فریدالدین محمد - سده ششم
تا نرد عشقت باختم، شش را ز یک نشناختم / چون جان و دل درباختم، هستم به زنهار آمده
عمر تو هفتاد شد و این کم زنان مهره دزد / می‌برندت هفده عذرا شرم بادت زین قرار
چون نماندی نرد عمر و هیچ از عمرت نماند / توبه کن امروز تا فردا نمانی شرمسار



فرخی سیستانی، ابوالحسن علی بن جولوغ - قرن پنجم
بوسه‌ای از دوست ببردم به نرد / نرد برافشاند و دو رخ سرخ کرد





فردوسی طوسی، ابوالقاسم  - سده چهارم
خرد بادل روشن انباز کرد / به اندیشه بنهاد برتخت نرد
دومهره بفرمود کردن ز عاج / همه پیکر عاج همرنگ ساج
یکی رزمگه ساخت شطرنج وار / دو رویه برآراسته کارزار
دولشکر ببخشید بر هشت بهر / همه رزمجویان گیرنده شهر

فروغی بسطامی، میرزا عباس - سده دوازدهم
سال ها خواجگی دور قمر خواهم کرد / با خم ابروی او نرد هوس خواهم باخت







فخرالدین اسعد گرگانی - سده پنجم
بگردد روزگار و تو بگردى / به سان کعبتین بر تخت نردی
اگر با من به مهر دل بسازى / دگر ره نرد بى راهى نبازى





فیض کاشانی، ملا محسن - سده دهم
همه او او همه است خود با خود / جاودان نرد عشق می‌بازد
زد مطرب عشق این ترانه / بر  تختهٔ گون، نرد عشقی



قاآنی شیرازی، میرزا حبیب اله - سده سیزدهم
راست گفتی صد هزاران مهره از عاج سپید / چیده نراد قضا بر آبنوس تخته نرد
پنج و شش نرد حکم هفت اقلیم / چون هشت جنان تو را سزاوار است
باد یارب بدسگالت اندرین دار سپنج / ششدر اندر نرد درد و مات در شطرنج رنج


سعدی شیرازی، ابو محمد مشرف الدین - سده ششم
پاکبازان طریقت را صفت دانی که چیست / بر بساط نرد عشق اول ندب جان باختن

سلمان ساوجی، جمال الدین - سده هفتم
به نرد درد، چو وامق نبود مرد حریف / هزار دست پیاپی ببرد عذرایش
چون کنم کارام و صبر و طاقت از ما می‌بری / من چو وامق باختم در نرد سودایت روان
می‌برم  نرد سعادت گر کند / کعبتین لطف او، او را تمام

سنایی غزنوی، ابوالمجد مجدود ابن آدم - سده پنجم
ز سیر هفت مشعبد اسیر ششدره ام  / ز دست چارمخالف بنای هشت درم
پای در میدان مهر کمزنان ملک نه / نرد بازیدی ز مستی خصل بر اسرار زن





سوزنی سمرقندی، تاج الشعراء محمد ابن علی - سده ششم
نرد جمال باخته با نیکوان دهر/ وندر فکنده مهره خوبان به ششدره
از نرد سه تا پای فراتر ننهادیم / هم خصل به هفده شد و هم داو سر آمد

شهریار تبریزی - معاصر
آن نردباز عشق که جان در نبرد باخت / بردی نمی کنند حریفان نرد او
تو آهووش چنان شوخی که با من میکنی بازی / بیا این نرد عشق آخری را با خدا بازیم





مجیرالدین بیلقانی - سده ششم
کم زنان نرد دغا باختن آغاز کنند / مهره ٔچشم برامیدمششدر گیرند

محتشم کاشانی، شمس الشعراء کمال الدین - قرن دهم
شطرنج غایبانه شیرین به کوه کن /  در دل به صد شکفتگی نرد خسرو است
فارد عرصه تو باشی و به اقبال بری / نرد دولت که حریف ار همه باشد لیلاج
عاشقان نرد محبت چو به دلبر بازند / شرط عشق است که اول دل و دین دربازند

مسعود سعد سلمان - قرن پنجم
با عالم بر، قمار میبازم  / داو سه سه و سه شش همی خوانم
وانگه بکشم همه دغای او / بنگر چه حریف آبدندانم

مولوی ،جلال الدین محمد رومی بلخی - سده هفتم
چون رهاند خویشتن را ای سره  / هیچکس در شش جهت در ششدره
زان دم که ترا به عشق بشناخته‌ام / بس نرد نهان که با تو من باخته‌ام

منوچهری دامغانی، ابوالنجم احمد - سده پنجم
دفتر بدبستان بود و نقل ببازار / وین نرد بجایی که خرابات خرابست
از پسر نردباز، داو گران بر به نرد / وز دو کف سادگان، ساتگنی کش به دم

ناصر خسرو قبادیانی بلخی، ابو معین - سده پنجم
صنعت به تو ضایع شد ازیرا که شب و روز / مشغول به شطرنج و به نرد و شش و پنجی

نظامی گنجوی، جمال الدین ابو محمد - سده ششم
مزن پنج نوبت برین چارطاق  / که بی ششدره نیست این نه رواق

وحشی بافقی، کمال الدین محمد - سده دهم
به او گر نرد یاری می‌توان باخت / نگه را گرم جولان می‌توان ساخت
رفت تا جایی که می‌بازند خاصان نرد عشق / می‌شد و می‌گفت روحش با تن بسمل شده

انواع بازی نرد در شعر خاقانی

افضل‌الدّین بدیل‌ بن علی خاقانی شروانی متخلّص به خاقانی (۵۲۰ قمری در شَروان- ۵۹۵ قمری در تبریز) از بزرگ‌ترین قصیده‌سرایان تاریخ شعر و ادب فارسی به‌شمار می‌آید. از القاب مهم وی حسان العجم می‌باشد. آرامگاه او در شهر تبریز است.


بر گرفته از اشعار خاقانی، بازی نرد بر سه شیوه است : فرد، زیاد، سه تا. در دو شیوه اول با دو تاس بازی می کنند و در شیوه سوم با سه تاس از این جهت به آن سه شش نیز می گویند:

کعبتین را گر سه شش خواهید نقش 
نام رندان بر زبان یاد آورید.


هر بار دل از طالع کی زخم سه شش یابد
کاین نقش بصد دوران یک بار نیندیشد.

بر بساطش بمدحت اندیشی 
عنصری را دهم سه شش پیشی .

عدد هفت

گویی عدد هفت با رگ و پی ما آمیخته شده. آنچنان که اگر هفت دایر هم نباشد آن به لطایف الحیل به هفت می رسانیم! نگاه کنید به این مثالها:

هفت آتشکده
۱- آذرمهر ۲- آذرنوش ۳- آذربهرام ۴- آذرآیین ۵- آذرخرداد ۶- آذر برزین ۷- آذر زردهشت
هفت امشاسپند
۱- اهورامزدا ۲- بهمن ۳- اردیبهشت ۴- شهریور ۵- سپندارمذ ۶- خرداد ۷- مرداد
هفت دستگاه موسیقی
۱- شور ۲- همایون ۳- ماهور ۴- چهارگاه ۵- نوا ۶- راست پنجگاه ۷- سه‌گاه
هفت سین
۱- سیب ۲- سنجد ۳- سماق ۴- سرکه ۵- سبزه ۶- سیر ۷- سمنو
هفت اقلیم
۱- هند و هندوستان ۲- حبشه و عربستان ۳- مصر و شام ۴- ایران ۵- روم و صقلاب ۶- ترک و یاجوج ۷- چین و ماچین
هفت بیجار
۱- فلفل ۲ – سیر ۳ – سرکه ۴ – نعنا ۵ – چوچاق ۶ – خالواش ۷ - پونه
و هفت عطر آن
۱- جعفری ۲- نعنا ۳ – ترخون ۴- مرزه ۵-ریحان ۶- اوجی ۷ – سوس عنبر
هفت شهر عشق
۱- طلب ۲- عشق ۳ – معرفت ۴- استغناء ۵- توحید ۶- حیرت ۷ – فقر و فنا

و سر آخر، هفت بازی نرد قدیم
۱- فرد ۲- زیاد ۳- ستاره ۴- خانه گیر ۵- هزاران ۶- منصوبه ۷- طویل

این تنها هفت در بازی نرد نیست. تعداد خالهای هر دو رویه فرا روی هم در تاس به مجموع برابر هفت خواهد بود.

از زبان شمس تبریز


تو گواه باش خواجه که ز توبه توبه کردم
بشکست جام توبه چو شراب عشق خوردم
به جمال بی‌نظیرت به شراب شیرگیرت
که به گرد عهد و توبه نروم دگر نگردم
به لب شکرفشانت به ضمیر غیب دانت
که نه سخره جهانم نه زبون سرخ و زردم
به رخ چو آفتابت به حلاوت خطابت
که هزارساله ره من ز ورای گرم و سردم
به هوای همچو رخشت به لوای روح بخشت
که بجز تو کس نداند که کیم چگونه مردم
به سعادت صباحت به قیامت صبوحت
که سجل آسمان را به فر تو درنوردم
هله ای شه مخلد تو بگو به ساقی خود
چو کسی ترش درآید دهدش ز درد در دم
هله تا دوی نباشد کهن و نوی نباشد
که در این مقام عشرت من از آن جمع فردم
بدهش از آن رحیقی که شود خوشی عشیقی
که ز مستی و خرابی برهد ز عکس و طردم
نه در او حسد بماند نه غم جسد بماند
خوش و پاک بازآید به سوی بساط نردم
به صفا مثال زهره به رضا به سان مهره
نه نصیبه جو نه بهره که ببردم و نبردم
بپریده از زمانه ز هوای دام و دانه
که در این قمارخانه چو گواه بی‌نبردم
پس از این خموش باشم همه گوش و هوش باشم
که نه بلبلم نه طوطی همه قند و شاخ وردم
دیوان شمس

از زبان چکامه سرایان، درباره نرد

اگر بهره شطرنج بودی و نرد
سخن گفتن از روزگار نبرد.

فردوسی .


که اینت سخنگوی داننده مرد
نه از بهر بازی شطرنج و نرد.
فردوسی .


بدین سان که گفتم بیاراست نرد
بر شاه شد یک به یک یاد کرد.
فردوسی .


نه نرد و نه تخته نرد پیش ما
نه محضر و نه قباله و بنجه .
منوچهری .


دفتر به دبستان بود و نقل به بازار
وین نرد به جائی که خرابات خراب است .
منوچهری .


نه نقل بود ما را نی دفتر و نی نرد
وین هر سه بدین مجلس ما در نه صواب است .
منوچهری .


تاجز از بیست وچهارش نبود خانه ٔ نرد
همچو در سی و شش خان است، نهاد شترنگ  .
نجار (ازحاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).


مهره ٔ او سی سیه و سی سپید
گردش او زیر یکی تخت نرد.
مسعودسعد.


نرد است و شراب است و کباب است و رباب است
دانی تو که هر چار نشاط بشر آمد.
سوزنی .


داو دل و جان نهم به عشقت
در ششدره اوفتاد نردم .
سوزنی .


از نرد سه تا پای فراتر ننهادیم
هم خصل به هفده شد و هم داو سر آمد.
سوزنی .


پیش سپید مهره ٔ مرگ اصفیا نگر
از مهره های نرد پریشان تر آمده .
خاقانی .


تخت نرد پاکبازان در عدم گسترده اند
گر سرش داری برانداز این بساط باستان .
خاقانی .


گر بود چار شهر خراسان حرم مثال
راهش کنون چوششدره ٔ نرد کرده اند.
خاقانی .


تا کدامین غالب آید در نبرد
زین دوگانه تا کدامین برد نرد.
مولوی .


پاکبازان طریقت را صفت دانی که چیست
بر بساط نرد عشق اول ندب جان باختن .
سعدی .

۱۳۹۰ فروردین ۴, پنجشنبه

کبود و سیاهت می کنم ...!!!


یکی از شیرین ترین اوقات محضر هدایت هنگامی بوده که او در ماسکوت با دکتر هالو یا کس دیگری از حواریون خود که جرات کرده بود تا با صادق خان تخته بازی کند ، به بازی نرد می پرداخته است.
شوخی های فی البداهه ی هدایت پشت سر هم از دهان بیرون می پریده است: « این دیگه خیر خونه شد » ، « کبود و سیاهت می کنم » ، « کاری به سرت بیارم که صدای یاقدوست به فلک برسد » ، « یک دو با یک » ، « این دیگه خیر خونه است » ...  این ها هنگامی بوده که طاس خوب آمده بود اما اگر طاس بد می نشست ، دشنام و متلک را حواله می نمود : « ریدمون شد » ، « نصیب نشه ! » ، « خاک بر سر ! » ، « گندش در اومد » ، « افتضاح ! » ، «Merde » ، ... باری تنها تفریح هدایت در ماسکوت همین تخته نرد بوده است.
-------------------------------------------
این نوشته از وبلاگ انجمن تخته نرد نقل شده و ماخذ اصلی را نمی دانم. اما اولین بار که در پاریس به زیارت هدایت رفتم، گورش نیز چون خودش شوخ و زیبا بود. آبی روان، درختی در کنارش و خلوتی که هیچ گور دیگری نداشت. تنها خویشاوندم بود در دیار فرنگستان. گورش را می شستم اما برای من همیشه زنده بوده و هست. سه قطره خونی یا بوف کوری. یا خودم شاید. سالها پیش کتابی خریدم از کنار خیابان، روبروی دانشگاه تهران. کتاب سه قطره خون بود در قطع جیبی که صفحه اول آن مزین بود به «این هم سهم ... (نام را خودم حذف کرده ام) سگ خور، هدایت». این است که اینجا می نویسم، «این هم سهم هدایت از نرد، سگ خور، پیمان».



۱۳۹۰ فروردین ۳, چهارشنبه

Explanation of Chess and Invention of Backgammon in Ancient Documents



The vizārišn ī catrang ud nihišn ī nēvardašēr, ‘explanation of chess and invention of backgammon’ (VC), is a romantic record of how the game of chess was introduced into Persia from India, and how the Persin wise invented the game of Backgammon. The earliest examples of board games found in Persia come from different sites, Jīruft, Šahr ī suxtag, etc.; there are good reasons for going back at least as far as the third millennium B.C. The old (secondary) texts mention the board game(s) played by the Achaemenian king Artaxšaçā (Plutarch) and by the first Sasanian king Ardašēr (KAP). For this reason, the present text VC reflects an older version about these two board-games, chess and backgammon; the older names of the Persian king and his minister have been changed to those of the famous Husrō (Chosroes I, 6th century) and his wise minister Vazurgmihr –just as we see the traces of Cyrus’ life in the Chronicle of Ardašēr (KAP). Firdōsī translated it into Persian.  There was a romantic record of why the game of chess was invented by an Indian prince; we find a Persian version of it in the Šāhnāma.  One chapter of the Ēvēnnāmag was about the game of chess –it has been referred at the end of the present text – and another about the backgammon. The works on chess and Backgammon, in Persian and Arabic, contain interesting information about the history of chess. References to chess and backgammon in Sanskrit literature are scarce; they however should not be neglected.