بازی نرد [خراسانی] را هفت قسم است : یکم «فا»، دوم «زیاد»، سوم «ستا»، چهارم «هزاران » که آنرا «دو هزار» و «ده هزاران » نیز گویند، پنجم «خانه گیر»، ششم «طویل » و هفتم «منصوبه ».
1. فا و فرد اول بازی از هفت بازی نرد باشد و آن قسم باشد که مهره ها بر شمار دوسه و سه پنج چینند
2- نقش زیاد ؛ در لطایف و غیره نوشته ، زیاد نام بازی دوم از هفت بازی نرد است ، چرا که هر نقش که در کعبتین افتد هنگام باختن یکی از آن زیاده بازند، و در سراج اللغات نوشته که در بازی مذکور در هر نقش یک خال زیاده کرده اند. (از غیاث اللغات ). مثل نقش بیش ، و به اصطلاح نرادان آن است که با هر نقشی یک خال زیاده اعتبار کنند و بازی مذکور را خال زیاد گویند.(آنندراج).
از هستیم ار نیست نشان ،نام بجا هست
در نرد شب و روز جهان نقش زیادم .
یکی از بازیهای نرد است . (برهان ) (از انجمن آرا). نام بازیی از هفت بازی نرد، به این نوع که هر نقش که در کعبتین افتد هنگام باختن یکی از آن زیادت بازند. (غیاث ). نام بازی دوم نرد است و آن و قیل نوعی از منصوبه ٔ نردبازی ، هر نقش که در کعبتین افتد هنگام باختن یکی از آن زیاده بازند . (از آنندراج ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از غیاث ). نام یکی از بازیهای نرد مأخوذ از معنی لفظ عربی است چرا که در بازی نرد مذکور در هر نقش یک خال زیاده کرده اند و آن را خال زیاده گویند. (آنندراج ) (از غیاث ). از اصطلاحات نرد است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
تا سنائی کیست کآید بر درت
مجدگو، تاگویدش کز راه برد
نام او می دان و نقشش را مبین
کز حکیمان چون زیاد آمد ز نرد.
هر حسابی کرده برحق ختم چون نرد زیاد
هرکه شش پنجی زده یک بر سرآن آمده .
6- طویل قسم ششم از بازی نرد که مهره همه در خال خان حریف بازی بیاغازد.
دراز نام. بازی ششم از هفت بازی نرد. (غیاث )
7- منصوبه چیزی برپاکرده شده . منصوبة. تدبیر کار. (غیاث ) (آنندراج ). |یکی از هفت بازی نرد. (فرهنگ رشیدی ). نام بازی هفتم از هفت بازی نرد. (غیاث ) آن قسم نرد که مهره بر مهره حریف نهند و نگهدارند (آنندراج ). بازی ششم ازهفت بازی نرد. (ناظم الاطباء). بازی شطرنج . (غیاث ). به معنی شطرنج . (آنندراج ) :
شد خاطر تو پاسخ منصوبه ٔ شطرنج
شد فکرت تو حاصل آرایش معدن .
سنائی (دیوان چ مصفا ص 636).
کنیزک هر فرزین بند که دانست می کرد و هر منصوبه که شناخت می ساخت . (سندبادنامه ص 160).
چو بهرام این چنین شطرنج را باخت
ملک پرویز منصوبه ٔ دگر ساخت
بدان آمد که یک منصوبه بازد
که با پیلان بهم شهمات سازد
در آن گرمی که بهرام اسب می تاخت
به بازی شاه را منصوبه ای ساخت
چنان پنداشت آن منصوبه را شاه
که خسروباخت آن شطرنج ناگاه
اما شطرنجی باختند که به منصوبه ٔ شهامت خصم شهمات شد. (جوامعالحکایات عوفی ج 1 ص 18 و 19). || بساط شطرنج و این مجاز است و با لفظ نشستن و چیدن و پیش شدن و باختن و دیدن و پیش بردن مستعمل . (آنندراج ) :
منصوبه ٔ شگفت عدو باز چیده بود
لیک از مرمدی همه لعل تباه کرد.
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 173).
منصوبه در این عرصه که چیده است چنین
کز دل برد آرام و دل آرام دهد.